الف ) ‌وسواس‌ها و رفتارهای بی‌اختیار

 

گرین ( ۱۹۶۵ ) هفت موضوع اصلی را در قلمرو وسواس بزرگسال متمایز ‌کرده‌است :

 

    • موضوعهای مذهبی و ماوراء الطبیعه‌ای .

 

    • موضوع‌های اخلاقی

 

    • موضوع‌های حمایتی علیه خطرهای برونی .

 

    • موضوعهای موشکافانه .

 

    • ‌موضوع‌هایی درباره‌ گذشت زمان .

 

    • ‌موضوع‌هایی درباره‌ پاکی ، نظافت و حمایت بدنی .

 

    • ‌موضوع‌هایی مربوط به نظم و ترتیب و قرینگی .

می‌توان این موضوع‌های متفاوت را در نوجوان نیز مشاهده کرد اما پاره‌ای از آن ها شد موضوعهای مربوط به ترتیب و قرینگی و موضوعهای نظافت و حمایت بدنی ، فراوانترند .

 

موضوعهای مربوط به نظم و ترتیب به خصوص در زمینه‌ی کار تحصیلی ، منظم کردن وسایل و کیف مدرسه ، بازنویسی دروس و تکالیف مشاهده می‌شوند . گاهی نیز آینهایی در منظم کردن اتاق و شیوه لباس پوشیدن دیده شده‌اند .

 

موضوعهای مربوط به نظافت و حمایت بدنی در حول ترس از سرایت میکربها و بیماری‌ها متمرکزند و می‌توانند به افکار وسواسی و رفتارهای بی‌اختیار فراگیر منجر شوند : شستشوی مکرر ، رفتار امحاء ‌بر اساس لمس کردن ، برنامه های حمایتی متنوع ( استفاده از چند زیر پیراهنی ، دستکش و جز آن ) .

 

ب ) فکر وسواسی

 

در خلال نوجوانی می‌توان دو نوع فکر وسواسی را متمایز کرد :

 

  • در پاره‌ای از نوجوانان یک شیوه فکری که به منزله‌ی بستر « شخصیت وسواسی » بزرگسال است ، گسترش می‌باید ( فکر ، تحت سلطه‌ی شک و تردید است و نشخوار فکری توام با موشکافی و باریک بینی وجود دارد ) . اما آنچه نوجوان را از بزرگسال متمایز می‌کند این است که هنوز « شهوی سازی » فکر ، تابع سرکوب گری نشده است و نوجوان از افکار خود لذت می‌برد بدون آنکه با ابعاد معمول و رایج و رنجی که در بزرگسال مشاهده می‌شود ، آشنا باشد .

نوجوان از آنچه دائما در فکر خود بنا می‌کند یا از بحث‌های ماوراء البیعه‌ای لذت می‌برد . وانگهی چنین « سرمایه گذاری » فکری ، جنبه سازشی نیز دارد چرا که نوجوان ساعتهای متمادی با یک دوست یا یک بزرگسال به بحث می‌نشیند و بدین ترتیب ، لذت لیبیدویی وابسته به رابطه را به قطب فکری و عقلی منتثل می‌کند .

  • شکل دوم فکر وسواسی بیشتر مرضی جلوه می‌کند : در اینجا صحبت از سرمایه گذاری در یک زمینه‌ی فکری محدود یا در یک رغبت انحصاری است . بدین ترتیب می‌توان شاهد رغبتهای خاص نسبت به حساب ، نقشه‌های جغرافیا ، یک ماده درسی معین ( تاریخ ، زبان‌خارجی یا … ) ، حزب سیاسی مشخص و یا یک موضوع فلسفی یا اخلاقی بود . معمولا چنین رفتاری با هیچ نوع مبارزه و اضطرابی همراه نیست . بالعکس به نظر می‌رسد که نظر می‌رسد نوجوان از فعالیت خود لذت می‌برد ، یا لااقل این چیزی است که در آغاز به چشم می‌خورد ( مارسلی ، ۱۹۸۴ ) .

برای ارزشیابی بعد مرضی این رفتار باید مشخص شود که این رغبت محدود خاص تا چه اندازه با حفظ فعالیت‌های اجتماعی دیگر ( تحصیلی ، فرهنگی ، ورزشی و … ) توام است یا بالعکس ، تا چه پایه به بهانه این رغبت خاص ، نوجوان اندک اندک رخبتهای دیگر را رها کرده و در خود فرو رفته است ؟ شکل اخیر می‌تواند نشانه ی آغاز در خودماندگی و علامت سرمایه گذاری ناهماهنگ کنش وری روانی تلقی شود .

 

۳٫ ضوابط تشخیصی اختلال وسواس – بی‌اختیاری ‌بر اساس DSM IV

 

۳-۱ توصیف ضوابط تشخیصی اختلال وسواس – بی‌اختیاری

 

تقریبا همه‌ ما ، ‌وسواس‌ها یا رفتارهای بی‌اختیار ساده را تجربه کرده‌ایم . این اکان وجود دارد که فکر یک لاقات ، امتحان یا برنامه تعطیلات ، به گونه‌ای وسواس آمیز ما را به خود مشغول دارد ؛ تردید درباره‌ قفل نکردن درها قبل از خروج از خانه ، ما را نگران کند ؛ روزهای متوالی مدام یک شعر را زمزمه کنیم ؛ اجتناب از برخورد با یک گربه‌ی سیاه احساس راحتی را در ما ایجاد کند ؛ رفتارهای آیینی مشخصی را هر روز صبح به طور دقیق تکرار کنیم و یا گنچه‌ی لباسهای خود را هموار به شیوه معین و مشخصی منظم نماییم و … .

 

‌وسواس‌ها و رفتارهای بی‌اختیار در حد قلیل ، می‌توانند نقش کمک کننده‌ای در زندگی داشته باشند ؛ آهنگهای ‌سرگرم کننده یا آیینهای ساده غالبا تنیدگی را کاهش می‌دهند . مثلا بازی با قلم در یک جلسه ، زمزمه یک آهنگ یا زدن با انگشت روی میز در جریان یک امتحان ، در تقلیل تنش و افزایش کار‌آمدی فرد ، موثرند .

 

با توجه به ضوابط DSM IV ، تنها زمانی می‌توان به تشخیص اختلال وسواس – بی‌اختیاری مبادرت کرد که ‌وسواس‌ها یا رفتارهای بی‌اختیار ، جنبه مفرط ، نامعقول ، اجباری نا متناسب داشته باشند ، انصراف از آن ها مشکل باشد ، درماندگی مشخصی را در فرد برانگیزند ، وقت قابل ملاحظه‌ای را به خود اختصاص دهند و کنش‌وری روزمره فرد را زیر تاثیر خود قرار دهند .

 

DSM IV ‌وسواس‌ها و رفتارهای بی‌اختیار را بوضوح از یکدیگر متمایز ‌کرده‌است . ‌بر اساس ضوابط این مجموعه‌ تشخیصی ، ‌وسواس‌ها به ایجاد اضطراب یا درماندگی آشکار منجر می‌شوند در حالی که رفتارهای بی‌اختیار با هدف پیشگیری یا کاهش اضطراب یا درماندگی بروز می‌کنند و کوشش فرد در مقابله با ‌وسواس‌ها یا رفتارهای بی‌اختیار ، به افزایش اضطراب می‌ انجامد .

 

برحسب تعریف ، بزرگسالانی که دچار اختلال وسواس – بی‌اختیاری هستند ماهیت افراطی یا غیر منطقی ‌وسواس‌ها یا رفتارهای بی‌اختیار خود را می‌پذیرند ، اما کودکان ممکن است به علت عدم تحول شناختی کافی ، نسبت ‌به این مسئله هشیار باشند گرچه ، سطح هشیاری درباره‌ نامعقول بودن ‌وسواس‌ها یا رفتارهای بی‌اختیاری در بزرگسالان نیز دارای درجات متفاوتی است که روی یک پیوستار قرار دارند و DSM IV با افزودن یک تصریح ، این امکان را برای متخصص بالینی فراهم آورده است تا بتواند اختلالی را که با « فقر دریافت » توام است ، مشخص کند .

 

۴٫ دیدگاه های نظری درباره‌ اختلال وسواس ـ بی‌اختیاری

 

موضع گیری مولفان مختلف در قلمرو پدیدآیی اختلال وسواس – بی‌اختیاری بسیار متفاوت است . پاره‌ای از مولفان بر عامل وراثت تأکید می‌کنند و بروز نشانگان وسواس در سطحی از تحول را به منزله تاییدی بر سرشتی بودن آن می‌دانند . پاره‌ای دیگر ، به فراوانی رگه‌ها یا خصیصه‌های وسواسی در اغلب والدین کودکان مبتلا ‌به این اختلال ، اشاره می‌کنند . کانر از « کمال جویی مفرط والدین » سخن به میان می‌آورد و آدامز ( ۱۹۷۲ ) آن ها را والدینی نامنعطف ، قراردادی و واجد دو سو گرایی در ارتباط با فرزندانشان می‌دادند . مولفان دیگری ، روان آزردگی وسواس را در چرخه‌ی موروثی روان‌گسیختگی قرار می‌دهند و برخی دیگر نیز آن را با روان گسستگی آشفتگی – افسردگی مرتبط می‌سازند . و بالاخره ، پاره‌ای نیز همخوانی یا تداعی بین نشانه های وسواس – بی‌اختیاری و بیماری‌های عضوی را متذکر شده‌اند . به عنوان مثال به وجود همبستگی بین اختلال‌های وسواسی و صرع از یکسو ، و اختلال‌های وسواسی و ‌آسیب‌های سیستم سیستم خارج هرمی از سوی دیگر ، اشاره شده است .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...